بسمه تعالی
انسان موجودی است که همیشه بهترین را برای خود می خواهد. همین امر موجب می شود، همواره نگاهش به دیگری بوده و به داشته های خویش قانع نباشد. از طرفی نیز آرزوهایی برای خود در نظر دارد که دستیابی به آنها عمری به درازای این دنیا می طلبد و انسان................؛ در پی رسیدن به آروز......................؛ و عمری کوتاه..................؛ بدون اینکه خود را بشناسد و بودن اینکه بداند کیست و به کجا می رود، سرش را در کیسه جهل قرار داده و تنها آرزوی مادی خویش را می بیند.
انسان یا برخی انسان ها؟
آخه ما می بینیم انسان هایی که در این دنیا به گونه دیگری زندگی می کنند. و هدفشان چیز دیگری است. قناعت در زندگی انها موج می زند و خلاصه ................ انسانند.
شما فکر می کنید از این دو دسته کدامین واقعا انسانند؟
راه کدام یک از اینها درست است؟
این نقطه شروع بحث ماست، مقدمه ای بود که بیان نمودیم. اما ببینیم رزق امروز ما در حقیقت چیست و از این مجلس چه چیزی عایدمان می شود؟
در ابتدا لازم است چند نکته به عنوان مقدمه بیان نمایم: باید بدانیم که ما انسان ها چگونه موجودی هستیم؟ و برای چه آفریده شدیم و کمال ما در چیست؟ با آرزوهایمان چطور برخورد کنیم و راه درست و مستقیم را چگونه بپیماییم تا به مقصد برسیم؟
در قرآن خداوند اینگونه معرفی شده است: و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله. خداوند خالق انسان و تربیت کننده اوست. او دارای اسمای زیادی است، در دعای جوشن کبیر هزار تا از این اسم ها خوانده می شود. یکی از این اسم ها الله است.
امام علی علیه السلام فرمودند: الله بزرگترین نام از نام های خداوند است و نامی است که شایسته خداوند است و هیچ مخلوقی بدان نامیده نمی شود. [1]
اصل این کلمه انسیان بوده است، زیرا اعراب اکثرا مصغّر آن را به صورت انیسیان آوردهاند. در اصل این کلمه، یا از ریشه انس بر وزن فعلیان بوده است که الف آن، فاء فاعل است، و یا از ریشه نسیان، بر وزن افعلان بوده است. حتى گویند به این علت این موجود را انسان نامیدهاند که پیمان خود را فراموش کرده است. استعمال این لغت در قرآن، هر گاه مفرد آن منظور بوده است، لفظ انسان و هرگاه جمع آن منظور بوده است، لفظ ناس به کار رفته است.[2]
انسان که به تعبیر بسیاری، موجود ناشناخته است. و این بدان جهت است که دارای ابعاد و طلافت های زیادی است که عمر محدود بشر توان درک همه آن لطافت ها را ندارد. انسان موجودی دو وجهی است که از روح و جسم تشکیل شده است. جنبه مادی و جنبه روحانی.
و کشف حقائقی در هر دو مورد از دیر باز بشر را به خود مشغول کرده است. پزشکان با گذر هزاران سال از پیدایش انسان، هنوز نتوانسته اند پیچیدگی های جسم انسان را کاملا و به صورت جزئی درک کنند.
از نظر قرآن، انسان موجودى است مختار، برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتى و نیمه مادّى، داراى فطرتى خداآشنا، آزاد، مستقلّ، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان، مسلط برطبیعت و زمین وآسمان، ملهم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مىشود و به سوى قوّت و کمال سیر مىکند، جز با یاد خداوند آرام نمىگیرد. ظرفیت علمى و عملىاش بسیار بالایی دارد. از شرافت و کرامتى ذاتى برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچ گونه رنگ مادّى و طبیعى ندارد، حق بهرهگیرى مشروع از نعمتهاى خدا به او داده شده است، و در برابر خداى خودش وظیفه دار است.[3]
اما همین انسان گاه از مسیر خود منحرف شده، و در مسیر حیوانیت قرار گرفته و از حیوان هم پست تر می شود.[4] و در نهایت سر از دوزخ در می آورد.[5]
در قرآن کریم آمده است: لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی اللبر و البحر، و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.[6]
و در عرفان، انسان، به موجود سخنگوی میرنده معنی شده است.[7] متکلمان معتقدند که انسان همین صورت محسوسی است که مخصوص به هر یک از افراد است. اشعرى گوید: انسان همین مجموعه صورى داراى اجزاء است. اما در اصطلاح فلاسفه، انسان، حیوان ناطق است. و داراى دو قسمت پنهان و آشکار است. قسمت آشکارش جسم، و قسمت پنهانش، قواى روحى اوست. [8]
مقصد انسان، رسیدن به کمال نهایی اش است. اینکه کمال نهایی انسان چیست همگان گفته اند دستیابی به سعادت و سعادت را بر رسیدن به مقام قرب الهی تطبیق کرده اند. و دستیابی به این مقام برای انسان از چنان اهمیتی برخوردار است که تبدیل به هدفی در زندگی اش می شود و در صورتی که به آن نرسد، زندگی اش را پوچ می انگارد. و هدف همان مقصد و نتیجه ای است که انسان در همه کارها به دنبال رسیدن به آن می باشد.
در قرآن کریم هدف خلقت انسان عبودیت و بندگی کردن برای خداوند معرفی شده است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»[9]
در اصطلاح عرفان، عبودیت بر بندگى کردن اطلاق شده است. عبودیت خروج از اختیار است از جهت موافقت امر و اراده حق تعالى، و نهایت عبودیت، حریت است.
عشق در لغت به افراط الحب معنی شده است. به گونه ای که حب افراط در حب منجر به ندیدن عیوب محبوب شود. [10] علاقه به شخص یا شیء وقتی که به اوج شدت برسد به طوریکه وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است.[11]
در آیات قرآن کریم می توان آیاتی را یافت که ناظر به حب مقدسند و در مقابل آیاتی یافت می شود که در مورد حب نامقدس سخن گفته اند. موارد هر یک در ادامه گفته می شود.
حب خداوند به مخلوق، حب مخلوق به مخلوق و حب مخلوق به خالق و ... از مصادیق حب مقدسند. در آیات قرآن کریم آمده است:
در مقابل حب های نامقدس عبارتند از حب به بت ها حب به دنیا « کَلّا بَلْ تُُحِبُّونَ العاجِلَةَ وَ تَذَروُنَ اْلأخِرَة» َ[15]و حب به کافران و حب به نامحرم و حب به اشاعه فحشاء[16] و ...
[1]منتخب میزان الحکمه، ج1، ص 43
[2] جمیل صلیبا- منوچهر صانعى دره بیدى، فرهنگ فلسفى، ج 1، ص 170.
[3] الهامىنیا- محمدى، تعلیم و تربیت در اسلام (ج1)، ص: 47
[4] سوره اعراف (7)، آیه 179
[5] سوره نساء (4) آیه 169
[6]اسراء 70
[7] سید جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 316.
[8] جمیل صلیبا- منوچهر صانعى دره بیدى، فرهنگ فلسفى، ج 1، ص 170.
[9] الذاریات (51)، آیه 56
[10] ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص 251
[11] مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی (ع)، ص 40
[12]عمران 159
[13]عمران 146
[14]عمران 31
[15]قیامت 20 و 21
[16] إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ اََلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ (سوره نور، آیه 19)